خاله هم رفت

خاله خوب و مهربانم ما را ترک کرد و به دیار حق شتافت. از بین خاله ها و دایی ها او را از همه کمتر دیده بودم. چنگال سخت سنتهای مرد سالارانه ایرانی او را از همه جدا کرده بود. بارها در حیاتش به این فکر بودم اگر فمینستی بخواهد از سختی نگاه سنتهای غلط بر زنان ایران داستانی گوید یا فیلمی سازد شاید یکی از بهترین نمونه هایی که پیدا میکرد خاله ام بود. اگرچه در مجموع دل در گرو سنتها بیشتر دارم تا دستاوردهای پر زرق و برق و فریبنده ی دنیای مدرن، اما نباید از سنتهای غیر عقلانی که به جای راه گشایی زندگی آدمیان، وزنه ای میشوند بر پای آرامش و سعادت بشر بی تفاوت گذشت.

ساعاتی پیش از مرگش بود که بر بالینش حاضر شدم. اگر در خانه یشان نبود امکان نداشت بشناسمش. بیماری بدجوری بر تن صبورش اثر گذاشته بود. اولین تجربه حضورم بر بالین یک محتضر بود. به نیتش تفألی به قرآن زدم. آیه 52 سوره مهربانی ها، سوره مریم آمد. با این آیه مطمئن شدم که خاله رفتنی است. اما هر اضطراب و دلواپسی که نسبت به سرانجام او داشتم از بین رفت. آنقدر آیه مرا به فکر واداشت که حس جدیدی از مرگ را برایم به ارمغان آورد. حس شگفتی که برای بار نخست به فردی که آستانه مرگ بود غبطه خوردم و یه جورایی دوست داشتم من جای او بودم. خوشحالم که خاله، به ساحل امن رسید. خدایش بیامرزاد.

در همین رابطه: شگفتی خلقت

برچسب‌ها: , ,

7 پاسخ to “خاله هم رفت”

  1. م.س.ا. Says:

    حجاب چهره جان میشود غبار تنم
    خوشا دمی که از آن چهره پرده بر فکنم

    روحش شاد.

  2. Ghalam Says:

    خدا بیامرزدش!

  3. samadkhatibi Says:

    این احساس ساحل امن رو واقعن درک می کنم
    خوب احساسی است اقا. خوب!

  4. maziarworld Says:

    سلام

    حامدا(سعدیا) گر بکند سیل فنا خانه عمر/
    دل قوی دار که بنیان بقا محکم از اوست /

    http://maziarworld.wordpress.com

برای ZIG پاسخی بگذارید لغو پاسخ